شهید آیت الله صدوقی
شهید محوری بودند برای بیشتر فعالیت های نه فقط یزد، بلکه سراسر کشور و این به خاطر این بود که آیت الله صدوقی شخصیت روحانی محترم و معتبری بودند که نظرات، تشخیص ها و پیشنهادهای ایشان،در امور شهرستان های دیگر هم اثر می گذاشت.
آیت الله شهید محمد صدوقی در روز 11 تیر 1361 پس از مبارزات و مجاهدت های فراوان به دست عوامل ضد انقلاب پس از اقامه نماز جمعه به شهادت رسید و ملقب به سومین شهید محراب گردید.
وی در سال 1327 هجری قمری، در خانواده ای روحانی در یزد متولد شد. پدرش مرحوم اقا میرزا ابوطالب، یکی از روحانیون معروف این استان بود و در مسجد روضه محمدیه حظیره سمت امامت داشت و مرجعیت تامه برای کارهایی که مردم داشتند ،از اسناد و قبالجات و بطور کلی کارهایی که در آن دوره به دست روحانیت بود، تخصص فوق العاده ای داشت کمتر کسی در این استان می توانست مثل ایشان اسناد شرعیه تنظیم کند.
پدرش فرزند مرحوم میرزا کرمانشاهی، یکی از علمای بزرگ این استان بود و ایشان هم فرزند مرحوم آخوند ملا محمد مهدی کرمانشاهی بود سال ورود آخوند ملامحمدی به یزد، روشن نیست چرا که ایشان به وسیله فتحعلی شاه از کرمانشاه به یزد تبعید شدند تنها مدرکی که برای صدوقی بودن داریم و اینکه از نواده های مرحوم صدوق بزرگ می باشیم همان لوح تاریخی جد بزرگ و جد دوم ماست که در لوح قبرشان این جمله هست الدی کان بالصدق نطوق کیف و هم من نحبل الصدوق کسی که به صدق و راستگویی سخن می گفت چگونه چنین نباشد و حال آنکه او از نسل صدوق باشد و به این جهت نیز شهرت شان صدوقی می باشد.
کودکی و تحصیل
ایشان در سن 7 سالگی پدر و در سن 9 سالگی مادرم را از دست دادند و پسر عم و ابوزوجه ایشان مرحوم آمیرزا محمد کرمانشاهی سرپرست و شان شد تحصیلات قدیمه را تا حدودی لمعه و قوانین در مدرسه عبدالرحیم خان زیر نظر اساتید آن زمان خواند. در سال 1348 قمری برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفتیم، در مدرسه چهارباغ که حال مدرسه امام صادق نام دارد مشغول تحصیل بود و پیشرفتش هم خیلی خوب بود که متاسفانه یک زمستان بسیار سردی پیش آمد و توقف برای ما خیلی سخت شد شاید متجاوز از بیست روز برف سنگین آمد و کسب و کار، تقریباً همه چیز از دست مردم گرفته شد هر روز از صبح، دنبال ذغال و چوب می رفتند و ظهر دست خالی بر میگشتند.
آن وقت حافظه ایشان معروف بود و وقتی که ده هزار طلبه شهریه می گرفتند ایشان دفتر و دستکی در موقع پرداخت نداشتند، هر کس که شهریه می گرفت در خاطرش می ماند و دیگر احتیاجی نبود که اسم و مبلغ را بنویسد و شب که به منزل می رفت به هر کس هرچه داده بود، یادداشت می کرد درس هم که می گفت روی همان حافظه قوی بود.
مهاجرت به قم از زبان خود شهید صدوقی
یک سال بعد یعنی در سال 1349 قمری برای ادامه تحصیلات با خانواده به طرف قم رفتیم و اقامت ما در شهر قم بیست و یک سال بطول انجامید مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس و مدیر حوزه علمیه قم وقتی که در قم ما را شناخت، مورد لطف و محبت خود قرار داد و کم کم کار به جایی رسید که رفتن خدمت ایشان برای بنده مثل واجبات بود و بعضی از گرفتاری ها که برای طلاب پیش می آمد خدمتشان عرض می کردم و ایشان هم کمک هایی توسط بنده به اهل علم می نمودند.
دو سه روز پس از ورود، با امام خمینی آشنا شدم و کم کم آشنایی ما بالا گرفت و به رفاقت کشید و گاه در تمام مدت شبانه روز با ایشان بودم در این مدت طولانی که در قم بودیم، انس ما عمده با ایشان بود و نمی شد هفته ای بگذرد و دو سه جلسه در خدمتشان نباشیم.
همراه با امام خمینی
امام خمینی در تدریس فلسفه، عرفان، فقه و اصول استاد اول شناخته می شدند در آن وقت امام خمینی یکی از مدرسین خیلی مبارز حوزوی بودند که همه ایشان را به عنوان اینکه یک آقای فوق العاده ای است، می شناختند تدریس شان هم خیلی بالاگرفت و با اینکه آقایان مراجع هم بودند ولی تدریس ایشان در قم اولویت پیدا کرد .یادم هست که امام خمینی در مسجد ما نزدیک محله یخچال قاضی تدریس می کردند و مسجد تقریباً پر می شد و ایشان یک آقای معروفی مشهور به فلسفه و عرفان و فقه و اصول و استاد اول شناخته می شدند.
در این مدت طولانی که در قم بودیم، انس ما عمده با ایشان بود و نمی شد هفته ای بگذرد و دو سه جلسه در خدمتشان نباشیم و یادم نمی رود که یک ماده مبارک رمضان، حدیث طبری مشوی که از کتاب عبقات را و دوره این کتاب را در شب نشینی هایی که با ایشان و چند تن دیگر از دوستان داشتیم از اول به آخر مفصلاً خوانده شد و از جمله کسانی که برای آمدن من به یزد سفارش زیاد کرد آقای خمینی بود
در آن موقع از طرف ساواک یک کسی پیش ما آمد و گفت که مامور مراقبت شما هستم، شما چه نقشی دارید؟ ما هم علناً نقش خود را نگفتیم و کارهایی را هم انجام داده بودیم و اطلاعیه ها و تلگرافات را همه نشانش دادیم و گفتیم در این راه تا آخر هم هستیم
بازگشت به یزد از زبان شهید
در سال 1330 شمسی که برای انجام کاری به یزد آمدم مرحوم حاج آقا وزیری از روحانیون سرشناس یزد پیشنهاد ماندن ما را داد و در این باره خیلی سعی و کوشش نمود و تلگرافاتی هم به قم شد آقایان قم با اینکه در پاسخ تلگراف نوشته بودند که بودن من در قم ضرورتش بیشتر است مع الوصف پذیرفتند و ما برای همیشه وارد یزد شدیم در اینجا که ماندیم در کنار درس و بحث، بعضی از کارها را شروع کردیم از جمله تعمیر مدارس، مدرسه الله خان خیلی خراب بود و مدرسه عبدالرحیم خان هم مرکز زباله بازار شده بود و مسجد روضه محمدیه را هم تعمیر نمودیم و خلاصه اینکه کارهایی را که مربوط به روحانیت نمی شود، شروع کردیم در سال 1341 که قضیه انجمن های ایالت و ولایتی شروع شد من با امام خمینی تماس مستقیم داشتم و خیلی ها اینجا رفت و آمد می کردند و مدیریت جمع کردن آقایان روحانیون و تلگراف کردن راجع به این انجمن ها تقریباً زیر نظر بنده بود مجالس فوق العاده ای هم بود و تقریباً هر روز و هر شب یک اجتماع روحانی تشکیل می شد و الحمد لله در اثر سعی و کوشش و فشار آقای خمینی، دولت مجبور شد که این پیشنهاد را لغو کند بعد از اینکه این قضیه تمام شد، قضیه آن شش ماده پیش آمد که از طرف شاه پیشنهاد شده بود و همه دیدند که این بدتر از آن قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی است و کسی هم که از اول مخالفت کرد، آقای خمینی بود بعضی از آقایان هم از اول حاضر به همکاری نبودند ولی کم کم کار به جایی رسید که آنها هم ناچار شدند و گوشه و کنار تلگرافاتی می زدند و اعلامیه هایی می دادند و اینجا هم از ناحیه روحانیت تلگرافاتی شد و اطلاعیه هایی صادر گردید.
خدمتگزار شهید می گوید:
در حدود ۱۰سال است که بنده خدمت ایشان بودم واقعاً فردی غمخوار برای ملت به نظر می رسید بله ایشان تا 65 سالگی که حالشان مساعدتر بود سعی می نمودند و علاقه داشتند که کارهای مردم را خود مستقیماً انجام دهند وبا مردم روبرو شوند ولی از65 سالگی به این طرف که نسبتاً حالت ضعفی پیدا کردند قرار شد دفتر باز کنند و کارها که سنگین شد به آنجا رجوع شود و سپس مسئول دفتر با ایشان در تماس دائم باشند و مسائل و مشکلات مردم را حل نمایند تا اینکه مسئله انقلاب پیش آمد و در سال ۵۷که چهلم تبریزیها در یزد گرفته شد و ایشان از آن به بعد و هر شب درمسجد حظیره و پس از اقامه نماز صحبت می کردند و مردم هم سراپا گوش و آماده برای همه چیز می آمدند و از بیانات ایشان بر علیه رژیم منفور پهلوی استفاده می کردند و اکثر شبها مردم خبر می آوردند که ساواک می گیرد و می بندد و تبعید می کند و چنین و چنان می کند و ایشان می فرمودند من برای همه کار آمادگی دارم و لباسهای مرا آماده کنید که اگر قرار است من تبعید شوم بروم و در این ایام مرتب جوانهای پرشور و انقلابی و مسلمان یزد هر شب با وسایل مختلف از قبیل سنگ و چوب و شیشه بنزین می آمدند و می رفتند پشت بام حضرت آیت الله و تا صبح آمادگی هر گونه دفاع در مقابل حمله خون آشامان یزیدی را داشتند.
ایشان عادت داشتند هر شب بعد از نماز شب که نزدیک اذان صبح بود پیاده می رفتند تا مسجد حظیره برای اقامه نماز و پس از نماز صبح پیاده برمی گشتند منزل که این اواخر منهم سعی کردم بدنبال ایشان بروم و هنگامی که از مسجد به منزل برمی گشتند شروع به خواندن دعا و قرآن می کردند و اگر خیلی خسته بودند یکی دو ساعت می خوابیدند.
پس از پیروزی انقلاب
آیت الله صدوقی پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به عنوان نماینده مردم یزد به مجلس خبرگان بررسی قانون اساسی راه یافت. همچنین، از سوی امام به عنوان نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد منصوب گردید.
او از مخالفان دولت موقت به نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان بود و با کناره گیری این دولت همراهی داشت. مخالفت های وی با گروه های التقاطی و منافقین نیز زبانزد همگان بود و آنها هم کینه این یار امام و یاور انقلاب را به دل داشتند. وی از مخالفان سرسخت ابوالحسن بنی صدر، نخستین رییس جمهور فتنه گر، ملی گرا و غربزده، بود که به همراه شهید آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب، امام جمعه وقت شیراز، بیانیه ای در انتقاد از او منتشر ساختند.
فعالیت های عام المنفعه آن شهید بزرگوار
از جمله فعالیت های ایشان، تأسیس حوزه های علمیه شهرهای بم تاکستان و شهر کرد، احداث کتابخانه در مسجد حظیره، تأسیس دفتر تبلیغات اسلامی در یزد و صندوق قرض الحسنه حضرت ولی عصر (عج)، خدمات پزشکی و درمانی: احداث بیمارستان سیدالشهداء(ع) با کلیه تجهیزات پیشرفته و کمک و خدمات شهید و حضور مستمر آن بزرگوار در بروز زلزله شهرهای طبس کرمان و مشهد را می توان نام برد.
نحوه شهادت آیت الله صدوقی
وی به دلیل تاثیرگذاری فراوان در جریان انقلاب، به شدت مورد خشم دشمنان انقلاب قرار داشت و چند بار نیز مورد سوء قصد قرار گرفت.
سرانجام در رمضان سال 1360 (ه . ش) بعد از نماز پرشکوه جمعه، مورد حمله منافقی سیاه دل قرار گرفت و در سن 75 سالگی شربت وصال محبوب را سرکشید.
چگونگی شهادت شهید محراب از زبان نزدیکان به آن شهید
آثار شهادت را بنده از روز دوشنبه در ایشان می دیدم اینطور که در بین دعاهایشان که می خواندند مرتب می شنیدم که می فرمودند خدایا شهادت را نصیب من بگردان و از این فیض مرا محروم نگردان البته با این خدماتی که ایشان به اسلام کردند شهادت برای ایشان خیلی بجا بود ولی فعلاً زود بود وجود ایشان برای انقلاب خیلی ضروری بود ولی خدا لعنت کند دشمنان اسلام را که کسانی را چون قاتل ملعون روسیاه تحریک کردند و اینطور باعث شهادت ایشان شد وایشان دو هفته ای بود که البته در یزد بودند و برای نماز جمعه حتی المقدور خودشان می رفتند ولی این دو هفته گذشته بعلت ضعف که داشتند نرفته بودند.
ولی جمعه دهم ماه مبارک رمضان را می خواستند خودشان بروند که حتی از قرآن هم استخاره کردند خوب آمد که دیگر عازم شدند که بروند و حدود ساعت11:30 دقیقه بود که ازخواب بیدار شدند و رفتند برای غسل جمعه و پس از آن سریعاً به مسجد رفته بودند خلاصه خودم را به مسجد رساندم و پس از اقامه نماز و خطبه ها من تقریباً چند متری بیشتر با محل انفجار فاصله نداشتم و از جا بلند شدیم که ایشان از جلویم رد بشوند و بدنبالشان برویم تا پای ماشین که یکدفعه دیدم صدای آخی از ایشان بلند شد و گفتند آخ ولم کن و بلافاصله صدای انفجاری بگوش رسیدکه تقریباً همزمان بود و ناگهان دیدم بله جنازه ایشان را مردم می برند و پیراهن و لباس ایشان کاملاً غرق بخون شده است.
شهید صدوقی از نگاه امام خامنه ای (مدظله العالی)
آیت الله سیدعلی خامنه ای، رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، درباره شهید صدوقی یادآور شده اند: در طول یکی دو سال قبل از پیروزی انقلاب، مرحوم آیت الله صدوقی محوری بودند برای بیشتر فعالیت های نه فقط یزد، بلکه سراسر کشور و این به خاطر این بود که آیت الله صدوقی شخصیت روحانی محترم و معتبری بودند که نظرات ایشان، تشخیص های ایشان و پیشنهادهای ایشان در امور شهرستان های دیگر هم اثر می گذاشت. غالبا مورد مشاوره قرار می گرفتند و حتی در تهران هم طبق نظر ایشان عمل می شد و نیز رای ها و نظرات این بزرگوار برای علمای شهرستان ها راهگشا و راهنمای خوبی بود. از جمله خصوصیات مرحوم آیت الله صدوقی که ایشان را در حرکات انقلابی به صورت فرد مؤثری در می آورد، شجاعت آن مرد بود. (گفتگو با رهبر انقلاب، ص 3)
بخشی از پیام حضرت امام خمینی (ره) به مناسبت شهادت آیت الله صدوقی
انا لله وانا الیه راجعون طبع یک انقلاب فداکاری است . لازمه یک انقلاب شهادت و مهیا بودن برای شهادت است . صدوقی عزیز رضوان الله علیه شهید بزرگی که در تمام صحنه های انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود و وقت عزیزش صرف در راه پیروزی اسلام و رفع مشکلات انقلاب می شد وبرای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمی شناخت. اینجانب دوستی عزیز که بیش از ۳۰سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم از دست دادم و اسلام خدمتگزاری متعهد و ایران فقیهی فداکار واستان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد و در ازاء آن به هدف نهائی که آمال این شهیدان است نزدیک شد. من به پیشگاه مقدس بقیة الله الاعظم روحی فداه و ملت عزیز و اسلام عزیزتر تبریک و تسلیت عرض می کنم.
منبع: باغ موزه انقلاب اسلامی ودفاع مقدس
برچسب ها :